Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

اولين نوروز با تو

با شروع سال جديد برنامه خوابت تنظيم شد ،در كل دختر خيلي آرومي هستي و تا زماني كه مشكلي نداشته باشي اصلا گريه نميكني. امسال با وجود تو عيد رنگ وبوي ديگه اي داشت. پنج شنبه بيست وهشت اسفند مامان تاري عيدي شما رو اورد خيلي زحمت كشيده بودند.  امسال شنبه به نوروز افتاده بود وساعت دو بإمداد سال تحويل بود چه لذتي داشت نشستن سر سفره هفت سين با وجود تو وجمع ما كه امسال سه نفره شده بود.اين مدت زماني كه از تولدت گذشته همش به خوبي بوده وچون خيلي دختر خوبي هستي خيلي به سرعت ميگذره به همين زودي دلم براي زماني كه به دنيا اومدي تنگ  شده.
8 ارديبهشت 1394

اولين واكسن

اولين واكسنات وغربالگريت سه روز بعد از تولدت بود.براي اولين واكسنت من داخل نيومدم با مامان تاري وبابا رفتي .گريه نكردي ومثل يه خانم كامل بودي .واكسن دومت ششم اسفند بود ايندفعه من وما مان تاري باهات بوديم يه كم گريه كردي تا شب خوب بودي ولي شب تا صبح بيدار بودي ودرد داشتي خيلي سخت بهت گذشت.واكسن چهارماهگيت شش ارديبهشت بود مثل هميشه آروم بودي شكر خدا تب هم نكردي شب هم خيلي خوب خوابيدي.
8 ارديبهشت 1394

شروع با تو بودن

روز يك شنبه صبح هفتم دي ماه اولين صبحي بود كه وقتي چشم باز كردم تورو كنارم ديدم معصوم وزيبا مثل يه فرشته كوچولو.ظهر از بيمارستان مرخص شدم وطي يك مراسم باشكوه شما قدم به خونه خودت گذاشتي ،آروم وخانوم مثل تمام سي و هشت هفته و پنج روزي كه با هم گذرونده بوديم .حالا توي بغلم بودي،شدي تمام دنياي من وبابا. ظهر همه براي نهار پيش ما بودند،يه كم براي شير خوردن مشكل داشتي ولي با ليوان خيلي قشنگ شير ميخوردي.بيشتر خواب بودي.مامان تاري پانزده روز پيش ما موند،هيچ وقت نميتونم زحماتشو جبران كنم هم روحي و هم فكري خيلي به من وتو كمك كرد.من خيلي توان انجام كاري نداشتم اين چند روز هم مهمون داشتيم ونگهداري از شما مامان تاري واقعا به منو شما لطف كرد.  ر...
8 ارديبهشت 1394
1